پنجشنبهها بوی دلتنگی میدهند، همان حسی که از درون آدمی را درگیر میکند. وقتی آسمان رنگ خاکستری به خود میگیرد و خورشید کمرمقتر از همیشه در آسمان میدرخشد، دل به یاد کسانی میافتد که دیگر در کنارمان نیستند. پنجشنبهها روزی است که خاطرات گذشته با وضوح بیشتری در ذهن جان میگیرند و صدای قدمهای عزیزان رفته در گوشمان طنین میاندازد.
در این روز، دل عجیب میل به خلوت میکند، انگار که زمان برای چند ساعت کندتر میگذرد. گاهی فنجانی چای، کتابی قدیمی یا حتی سکوتی طولانی میتواند تسکینی باشد برای حسرتی که درون ما موج میزند. پنجشنبهها فرصتی است برای گفتوگو با دل، برای مرور عشقها، لبخندها و اشکهایی که روزگاری با تمام وجود تجربه کردیم.
آرامشی خاص در پنجشنبهها وجود دارد؛ انگار که زمان میان ما و آسمان نزدیکتر میشود. شاید به همین دلیل است که بسیاری از ما برای عزیزان از دسترفته شمع روشن میکنیم و دعا میخوانیم. دلهایمان سرشار از امید است، امید به اینکه آنها در آرامش ابدیاند و یادشان همچنان در قلبهای ما زنده است.
پنجشنبهها، روز دلتنگی و دلجویی است؛ فرصتی برای قدرشناسی از آنچه داشتیم و داریم. شاید این دلتنگی تلخ باشد، اما در عین حال پلی است میان گذشته و حال، میان خاطره و واقعیت. یادمان باشد که هر پنجشنبه میتواند فرصتی باشد برای بخشیدن خودمان، دوست داشتن زندگی و در آغوش گرفتن عزیزانی که هنوز در کنارمان هستند.